سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  خدایا فقط برای من باش...

دوشنبه 89 شهریور 8 ساعت 12:13 صبح

بسم الله
اینجا هوا دلگیر است از نوع سرخش
اینجا دلی بی قرار است از رنگ غربت
اینجا چشمانی خیس است به رنگ فرج
اینجا شب قدر است به رنگ نجف
اینجا بنده ای بی قرار است به رنگ بخشش
اینجا گناهکاری مجنون است به قیمت گذشته اش
اینجا مخلوقی است با روی سرخ و با درد غربت که دعایش فقط فرج است
و برات امیدش نجف و چشمانش خیس از گذشته سیاهش که فقط دلش به بخشش تو پلک میزند

آمده ام که بگویم هستم در این عالم هستی که جز تو نیست خالقم
میرم،اما وقتی که به العفو بنده گناهکارت لبیک بگویی

در بین این همه نا محرمان تو می دانی و بس
تو اگر بخوای ...
ای سراسر عشق بی همتای من
امیدم را نا امید نکن...
فقط تو را میخوانم که جز تو نیست هیچ کس
نگاهت را با چشمان سیاهم به آمرزش بی معرفتی هایم میدوزم
ای رفیق بی همتای من مرا با همه بدی هایم ببخش
الهی العفو به حق خودت
این دل سیاه من و اون همه مهربانی تو...
وجودم آرام است،چون تو خدایی و من بنده...
هر چه باشم خلق تو هستم...
الهی غلط کردم...
توبه توبه توبه...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه
پرچم پروازش ادامه دارد


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  اینجا کسی منتظر شما نیست...اقا

یکشنبه 89 مرداد 3 ساعت 12:9 صبح

بسم الله
سلام اقا...
شرمنده که این قدر با جسارت حرف میزنم...ولی دیگه به اینجام رسیده..داره از حلقم میزنه بالا...
اقا اینجا هیچکس منتظر شما نیست...همش چرت و پرت به خدا...
اقا من چی بگم خودت داری میبینی که...میدونم به خاطر منو امثال من قلب رئوفت میشکنه...چشمای قشنگتو خیس میکنیم...ولی قلب مهربونت نمیزاره یه لحظه هم مارو تنها بزاری...به خدا نمیخوایم ولی میشه...
به خدا شرمنده ایم...اره..اره..میدونم...که چرا همش میام میگم شرمنده ایم...هیچ وقت نیومدم بگم اقا من سربلندم...سربلندم به خاطر اینکه دوست دارم و برای اثباتش این کارو این کارو کردم...چون همیشه خواستیم تو این فاز باشیم...همیشه به خودمون گفتیم اخ اخ چه حالی میده وقتی میگیم اقا بیا...همیشه غلط پشت غلط...یه بار نشد بیام بگم اقا من دیگه اون کارو انجام نمیدم که به خاطرش ازم ناراحت میشدی...اینقدر بدبخت شدیم که انتظار واسمون شده یه فیلم و سریال..که دوسش داریم و هر روز و شب پیگریش هستم ولی اگه نباشه هم اصلا ناراحت نیستیم...یعنی یه جورایی چطوری بگم مهم نیست...اقا اینجا خیلی ها یعنی بیشتر از خیلی ها اینقدر غرق شدن تو این دنیا که اصلا نمیدونن شما هستی نیستی...باید باشی نباشی...باید بیای نباید بیای...اقا داری میبینی..خسته شدیم به خدا...
اقا اینجا به بهونه تولد شما هر غلطی میخوان میکنن...به بهونه شما مست میکنن...به بهونه شما میرقصن...به بهونه شما ...به بهونه شما پارتی میگرن...
به بهونه روز میلاد شما هر کاری میکنن به جز کاری که شما دوس دارید...
اگه حال کردی بقیشو هم بخون..اگه

  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  مقابله با طرح جدید نیرو انتظامی

پنج شنبه 89 تیر 17 ساعت 6:24 عصر

بسم الله
وقتی شنیدن طرح سنم یا همون طرح نسبت راه افتاده برای اینکه عقب نیوفتن برای مقابله با این طرح با جلساتی که در مراکز مخفی خودشون برگزار کردن طرح جامعه تر و عملی تر راه برای تزریق به جامه خودشون اماده کردن...
طرح بیا منو اره(همون من راضی ام) این طرح شامل جامعه خودشون میشه وبرای اینکه در این طرح حضور واقعی داشته باشن باید شرایط خاصی رو در خودشون ببینن....از قبیل:
پوشیدن کفشهای یا صندلهایی که نما ظاهری پا کامل دیده شود
(حد مجاز بدون جوراب)
شلوار کاملا جذب به طوری که راه رفتن خیلی سخت باشد،دامن و شلوار های گشاد نخ نما هم سفارش میشه (حد مجاز تا ساق پا)
جایگزینی پیراهن به جای مانتو به طوری که تمام اندام به طور کامل قابل روئت باشد(حد مجاز تا شکم وآستین ها تا آرنج)
آرایش کامل و استفاده کردن از لوازم ارایشی مرغوب به دلیل نور خورشید و نماسیدن آن(حد مجاز 90 درصد)
استفاده از یک تیکه پارچه برای سر کردن(حد مجاز سایز 2در2)
استفاده از ماشین های کولر دار(حد مجازی ندارد راحت راحت باشید
open)
و در ادامه...
هر پوششی که باعث شود نظر دیگران بخصوص پسران مجرد را
به خودش میخ کوب کند...
این طرح هم اکنون در حال اجرا شدن هست...

برای ثبت نام نمیخواد برید جایی با رعایت کردن این شرایط وارد طرح بیا منو اره(همون من راضی ام)میشوید.
اگه باور نمیکنید که همچین طرحی در حال اجرا هست میتونید یه نگاه به کوچه بازار وخیابانهای شهر بکنید...!!!

اگر به کسانی که دارن این طرح رو اجرا میکنید برخورد داشتید
با گفتن رمز طرح <<بیا منو اره>> حلالش کنید...
از هر طرف که نگاه کنید هیچ چیز نمیبینی که بگی امکان نداره...چون اگه پدر مادر درست حسابی داشته باشه وارد طرح نمیشه...اگه دین داشته باشه هم همین طور...اگه یه خورده غیرت هم بود نمیشد...هیچی نیست دیگه...
پس حلالش کنید...
با تشکر
گروه حمایت از طرح<< بیا منو اره>>
------------------------------------------------
در کل خیلی بدبختیم اون ور دنیا خودشون میکشن واسه یه خورده حفظ حجاب و راحت زنگی کردن از دانشگاه و خونه زندگیشون میگذرن
واسه اینکه حجابشون حفظ بشه...

این ور تو کشور خودمون باید خودمون بکشین تا فرهنگ حجاب جا بندازیم.

حالا که دیگه جا نمیفوته باید جا کنیم....
و آب ریخته شده دیگه تبخیر شده و رفته...بر اولی و دومی و سومی(معاصر) و باعث بانیش لعنت...1 2 3 4 5 6 7 8 9..بی نهایت
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه
پرچم لنگر انداخت تو مریخ



  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  تجدید میثاق به سبک امروزی

جمعه 89 خرداد 14 ساعت 12:36 صبح
بسم الله
بهشت زهرا یواش یواش شلوغ شده بود این ور اون ور چادر زده بودن پیکنیکی ها روشن ...برنج و خورشت در حال ابکش و جا افتادن بود...نمیدونم داستان چی بود ولی هر چی بود کسی گشنه نمیموند...
سالگرد امام هم شده مثل 13 بدر..هر سال پر شکوه تر برگزار میشه...
طرف اومد کنار ایستگاه صلواتی شربت گرفت داشت می رفت فوش خارو خاشاک داد به اول اخر بزرگان و رفت...
اون یکی تو قبر های نزدیک حرم دست دختره مردمو گرفته داره میبره ....(احتمالا دنبال قبر میگشتن)
میری تالار اندیشه...هن هن میکنی در میزنی بیرون نمیاد طرف...میاد بیرون باید مواظب باشی سوزن سرنگ تو پات نره...
یه عده آدم میبینی دارن مثل سرعت نور میدوئن...یه خورده زوم میکنی میبینی دنبال یه بنده خدا کردن که داره ساندیس کیک میده...
تو چمن بلوار بچه لوتی ها دارن ذغال میزارن تو گردون...
یه عده ای هم هستن حالا واسه رفع تکلیف یه فاتحه هم میفرستن...فاتحه هم همونجا میشد بفرستی که...
پس فردا بچه بزرگ میشه به بابا میگه یه بار دیگه یه بار دیگه...یه بار دیگه بریم حرم امام...اخه خیلی خوش میگذره...
نماز میشه تموم میشه...و همچنان این داستان ادامه دارد تا وقتی داد بزنه راننده اوتوبوس بگه پیکنیک تموم شد...
میگی نه میگم غلط کردی...
اینم از این...
تا تجدید میثاق آینده خدا بزرگ است...
یا محمد و علی
پرچم...چی بگم والا
ذکر اخر فراموش نشه....

  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  سادگی زندگی...

جمعه 89 اردیبهشت 31 ساعت 8:26 عصر

بسم الله
پیر مرد، یک کفن آسوده بود
کودکِ ول رفت
دو زانو نشست ...
مست مست
گفت آیا فرصت تعلیم هست؟
گفت هست!
گفت که چیست برازنده ی
یک بالا مرد؟
گفت درد...
گفت که چیست ای همه فرزانگی؛ راست ترین راستی زندگی
ناگهان از شاخه ای افتاد برگ

گفت مرگ!!
زندگی شیرین است اگر شیرینش کنیم و تلخ میشود اگر تلخش کنیم...
و به همین سادگی است زندگی...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه...
پرچم پر میزند همچنان...
 


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  وای مادرم...

یکشنبه 89 اردیبهشت 26 ساعت 6:53 عصر

بسم الله


مارا فراموش کردید...
http://www.shiaupload.ir/images/39809940984936197918.jpg

یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه
پرچم خاکی شده است...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  یا فاطمه زهرا (س) ...

شنبه 89 اردیبهشت 18 ساعت 3:51 عصر


بسم الله
آن شب که ماه نوحه می خواند و آسمان می گریست
غربت علی در اشک خونین فاطمه معنا شد

یا صاحب الزمان ...



یا محمد و علی
ذکر آخر فراموش شدنی نیست 
پرچم ارغوانی شده
 


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  آدم شوندگی !!

یکشنبه 89 اردیبهشت 5 ساعت 2:35 عصر

بسم الله
تو خیابون داشتم راه میرفتم دیدم هر کاری میکنم نمیتونم چشمامو ببندم
از این همه زیبایی و خوشگلی این دخترهایی که از کنارم رد میشن...
رفیقم گفت لامستب چرا اینقدر زوم میکنی...خاک تو سرت...
گفتم بابا جان...داداش...چرا خودتو زدی به نفهمی؟این بنده های خدا واسه عمشون که خودشون تا دسته آرایش نکردن...
واسه منو تو هست که اینقدر خودشون به زحمت انداختن...
ما هم به پاس این همه الاف شدنشون جلوی آیینه و خرج کردن این همه پول واسه اینکه منو تو نگاهشون کنیم،
با کمال میل نگاهشون میکنیم...و دل مومن رو شاد کردن هم ثواب داره...
رفیفم جلوی اون همه آدم یه دونه خوابوند تو ساق پامو رفت...
این یه طرف...
حالا یه بار دیگه با همون رفیقم رفتیم بیرون اونم کجا:صادقیه...گفت چیه آدم شدی دیگه چیز بازی در نمیاری...
گفتم،داداش...
آقامون خوشگلتره...
رفیقم فکر کرد ما آدم شدیم...گفت نه بابا بهت نمیخوره از این حرفا گنده مونده بزنی...
گفتم یا الله والله خیرالماکرین...
قفل کرد رفیقم...
این بود که این شد داستان...واسه آدم شدن راه زیاده ولی همیشه از کوچه
بن بست میخواهیم شروع کنیم...
جو گیر شدنم حدی داره دیگه...!!!!!قال یگان:کارهای خوبتان را زیاد کنید تا قبل از زلزله وگرنه بدبخت
میشیم
همینی که هست...این شبا مارو یادتون نره اگه خودتونو یادتون موند...
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش شدنی نیست
پرچم داره جون میگیره...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  نمازی؛کمر شکن

چهارشنبه 89 اردیبهشت 1 ساعت 3:43 عصر

بسم الله
شیر آبو باز میکنی یه صورت میشوری و دستو یه خورده خیس میکنی کلتو پاتو، بین این کارا میگم وضو گرفتن،وسطشم چشام به تلویزیون
تریپ نماز خوندن:یه شلوار کردی پاره با یه زیر پوشه نخکش
اذان واقامه که خدافز
تلویزیون یه خورده زیاد میکنم میرم چند متر اونور تر وایمیسم،یه چپ و راست نگاه میکنم دستا تا جایی که حال داشته باشم بالا میاد
تا کلمه ا..اکبر میگم به جای اینکه بگم بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم روییداد ها و اتفاقاتی که در طول روز پیش اومده رو تحلیل کردن
تو این مدت بسیار کوتاهه خوندن حمد و سوره تمام کوفتگی های بدن خودمو با چنتا حرکت انفجاری بدر میکنم...
قُلنج شکستن پا و دست که جز ارکان نمازه
تحلیل روز یه لحظه استاپ میشه تا خمو راست بشمو دوباره بیام بالا
دوباره شروع میشه دارم حمد میخونم، فکرم تو اون مغازه هست که چرا پول پاره گرفتم بهش چیزی نگفتم،ای ای ای دیدی دهن سرویس انگاری طلب داشت
خلاصه اعمال مستحبی که بیخیال یه دستارو بالا میاریم یه چیز میگم دوباره پایین و باز هم خمو راستی دیگر
تشهد که میشه یه خورده جو میگرتت فاز معنوی تمام وجودتو میگره به خصوص اگه فوتبال داشته باشه(بهترین حالت برای فوتبال دیدن)
خب حالا رکعت سوم صدای فکر کردنات میاد پایین میشه تقریبا پچو پچ کردن...اخ اخ حالا یه صحنه چیزم میاد تو ذهنت از خدا خواسته میگی استغفرالله وربی و اتوب اله(ذکر مستحبم گفتم تازه)
خمو راست دیگر...
رکعت چهارم،اینجا که میرسم دیگه باید همه مسائل رو جمع بندی کنم خیلی سخته دیگه، اینجا هست که هیچی از نماز نمیفهمم،بعد از جمع بندی و نتیجه گیری از تحلیل مسائل روز برای اخرین بار خم میشی و کلتو به مهر میزنی میای بالا...
سلام اخر:اینجا که میشه میگی ای بابا این شد نماز به فکر همه چیز بودم به جز نماز خوندنم بعد میگی نماز بعدی ایشالله
السلام علیکم ورحمه ا...وبرکاته
دستا بالا پایین، کله چپو راست...مهر پرته یه گوشه بعد میگی خب خب چی شد، چند چندن ....فیلمه چی شد...
و این داستان همیشه در حال تکرار
نمازم تموم شد...
جالبیش اینجاست که ادم سر نماز همچین متنی رو از مخش در بیاره
یا محمد و علی
ذکر اخر فراموش شدنی نیست
پرچم در دست تعمییر


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


  انتظار از نوع بهاری و بهاری از نوع بهار

شنبه 88 اسفند 29 ساعت 3:33 عصر

بسم الله
صدای بهار به گوش میرسد و همگان خوشحال از آمدنش...
همه جا حرف از آمدن بهار است
مردم خود را زیبا میکنن تا با رویی خوش به بهار خوش آمد بگویند
خانه های خود را آراسته میکنن...
و همچنان خوش حال و منتظر رسیدن بهار...
مدتهاست که این داستان تکرار میشود...
گویی برای همگان عادی و تکراری شده است...
تیک تاک تیک تاک،صدای زمانه است که مژده میدهد بهاری دوباره در راه است
و همچنان خوش حال و منتظر رسیدن بهار...
ولی در دلهای عاشقان بغض و حسرت است که سینه هایشان را می سوزاند
در دل این گونه خواهند گفت...
اگر ذره ای فقط ذره ای برای آمدن بهار مطلق و همیشگی این چنین انتظار میکشیدن و خود را آماده میکردن
هیچ وقت لازم نبود یک سال به انتظار بهاری دیگر بنشینند

و این گونه است که برای عاشقان منتظر بهار،بهاری دیگر است...
یکسال گذشت و جمعه هایش تمام شدن و بهار دلهای شکسته عاشقان نیامد...
و غزل انتظار همچنان ادامه دارد...
برای آمدنش خودمان را بهاری کنیم...
یامحمد و علی
ذکر اخر فراموش نشه:(شادی روح داداش حسن فاتحه و صلوات)
پرچم در ابرها ماندگار است...


  به قلم یک امُلیسم : محمد یگان

  نظرات دیگران  


<      1   2   3   4   5   >>   >
: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :